به گزارش مشرق؛ در عصر اطلاعات، گلوبالیسم نهتنها به معنای جریان آزاد کالا و سرمایه بین مرزها است، بلکه شامل دسترسی گسترده و لحظهای به اطلاعات و ایدهها از سراسر جهان نیز میشود. اینترنت و فناوری دیجیتالی، دنیایی را پیش روی ما قرار داده است که در آن هر کسی میتواند به منابعی دسترسی پیدا کند که پیش از این تنها در دسترس عدهای محدود بود. از سوی دیگر، این پیشرفتها باعث شدهاند که اختلافات اقتصادی و فرهنگی بیش از پیش نمایان شود و گاهی حتی به تنشها و چالشهای جدیدی نیز منجر میشود.
با این حال، در حالیکه گلوبالیسم مزایای بسیاری را همچون افزایش همکاریهای بینالمللی و ایجاد فرصتهای اقتصادی نوین به همراه دارد، بهتازگی شاهد تحولاتی بودهایم که به زیر سوال بردن پایداری و عدالت این فرآیند پیچیده انجامیده است. تجدید نظر در سیاستهای تجارت آزاد، افزایش حمایتگرایی و تمرکز دوباره بر سیاستهای ملی، همگی نشاندهنده دورهای جدید در تاریخ گلوبالیسم هستند که ممکن است به شکلگیری نظم جهانی جدیدی بینجامد.
گلوبالیسم در معنا
جهانیگرایی یا گلوبالیسم امروزه به ایدئولوژیهای سیاسی گفته میشود که به جهانیشدن هنجارها، ارزش و معنا میبخشد. با اتکا به تعریف «مریام وبستر» (Merriam-Webster) گلوبالیسم یک سیاست ملی برای برخورد با کل جهان بهعنوان یک حوزه مناسب برای نفوذ سیاسی به واسطه مجموعه فرآیندهای اجتماعی چندبعدی است که ارتباطات اجتماعی را در سراسر جهان بسط و شدت میدهد و منافع جهان را بر منافع فردی و مرزی ارجح میداند.
از غارهای آفریقا تا کوچه پس کوچههای دهکده جهانی
گرچه امروزه گلوبالیسم اغلب بهعنوان یک پدیده معاصر یا مدرن شناخته میشود، این موضوع را میتوان از منظر تاریخی با استناد به مدارک و شواهد پیداشده به چندین قرن یا هزاره پیش نسبت داد. تحلیل تاریخی گلوبالیسم، ریشهها، رشد و پیامدهای آن، میتواند نگاه جامعتر و درک بهتری از مفهوم و بحث پیرامون این مفهوم ارایه دهد.
بسیاری از محققان بر این باور هستند که گلوبالیسم با اولین حرکت مردم از آفریقا به سایر نقاط جهان آغاز شد. با سفرهای کوتاه یا طولانی، مهاجران، بازرگانان و دیگران ایدهها، آداب و رسوم و محصولات خود را به سرزمین های جدید رساندهاند. ادغام مردم و عادات، وام گرفتن از فرهنگها و اعتقادات و انطباق از تاثیرات بیرونی در بسیاری از زمینههای زندگی انسان یافت میشود.
با توجهبه حجم فزاینده ادبیات گلوبالیسم و تفاسیر متعدد آن، بسیاری از محققان بر این موضوع توافق دارند که در حال حاضر درک زمینه تاریخی گلوبالیسم نسبت به تعاریف و کاربردهای نوظهور اهمیت بیشتری دارد که از حوصله این مقاله خارج است. بسیاری از مفاهیم ارایهشده به این موضوع میپردازند که چگونه اقتصاد جهانی قرن بیستویکم بر پایه و گسترش تجارت جهانی که قرنها پیش شکل گرفته، بنا شده است.
فروپاشی بنیاد گلوبالیسم؟
در بررسی دلایل احتمالی فروپاشی گلوبالیسم، میتوانیم شاهد یک الگوی چندوجهی از چالشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشیم که هر کدام بهنوبه خود به تضعیف این پدیده کمک کردهاند. اقتصاد جهانی، که زمانی نمادی از همگرایی و وابستگی متقابل به نظر میرسید، اکنون تحت تاثیر تنشهای تجاری و ناسیونالیسم اقتصادی قرار گرفته است. تعرفهها و جنگهای تجاری بین بزرگترین اقتصادهای جهان نهتنها به روابط دوجانبه سیاسی-اقتصادی آسیب زده، بلکه به اعتماد عمومی به نظام تجارت آزاد جهانی نیز لطمه وارد کرده است.
از نظر سیاسی، شاهد افزایش نیروهای پوپولیستی در بسیاری از کشورها هستیم که خواهان بازگشت به سیاستهای مرزبندی سختگیرانهتر و کنترل بیشتر بر مهاجرت و مهاجران هستند. این جنبشها، که اغلب با شعارهایی درباره حفظ هویت ملی و امنیت شغلی تبلیغ میشوند، بهطور مستقیم با ایدههای گلوبالیستی مخالفت میکنند.
عامل دیگر، پیامدهای اجتماعی گلوبالیسم است که در بسیاری از جوامع به شکافهای عمیقتر اقتصادی و فرهنگی دامن زده است. در حالیکه برخی از افراد و شرکتها بهشدت از جهانگرایی سود بردهاند، بسیاری دیگر احساس میکنند از این روند بازمانده و به حاشیه رانده شدهاند. این نارضایتیها اغلب به تنشهای اجتماعی و افزایش حمایت از ایدههای محافظهکارانه و ضدمهاجرتی منجر شده است.
این ترکیبی از عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نهتنها به تضعیف پایههای گلوبالیسم کمک کرده، بلکه چشماندازهای آینده این سیستم را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در نتیجه، در حال حاضر بسیاری بر این باورند که دورهای جدید در روابط بینالمللی در حال شکلگیری است که شاید به تغییرات بنیادین در نحوه تعامل کشورها و اقتصادها با یکدیگر منجر شود.
دنیاگیری کووید-۱۹، گریبانگیر ساسیتهای جهانگرایی
پاندمی کووید-۱۹ و تدابیر مالی که برای مقابله با آثار اقتصادی آن اتخاذ شد، موتور محرک تحولات عمیق در نظم گلوبالیسم بود. بستههای اقتصادی گسترده که در بسیاری از کشورها به کمک جهان درگیر بیماری آمدند، نهتنها سعی در تقویت اقتصادهای درونمرزی داشتند، بلکه ناخواسته به تغییر جهتهای جهانی و تسریع فروپاشی گلوبالیسم کمک کردند.
این بستهها، از یک سو باعث افزایش شدید بدهیهای دولتی شده و از سوی دیگر باعث شد بسیاری از مصرفکنندگان و شرکتها با سیلی از نقدینگی از ناکجا آمده، در موقعیتی قرار گیرند که تصمیمات مالی و سرمایهگذاریهای خود را بازنگری کنند. این موضوع به شکلگیری رفتارهای مصرفی جدید و همچنین تغییرات در الگوهای سرمایهگذاری دامن زد که خود بر پیکره اقتصاد جهانی نقش مهمی حک کرد.
همچنین، پاندمی به تقویت نگرشهای حمایتگرایانه و ناسیونالیستی افزود و بسیاری از کشورها را به سمت سیاستهایی سوق داد که بر خودکفایی اقتصادی و تولید داخلی تاکید داشتند. این رویکرد نهتنها به کاهش وابستگی به زنجیرههای تامین جهانی کمک کرد بلکه بر تردیدها نسبت به فواید گلوبالیسم نیز افزود.
به این ترتیب، پاندمی نقشی کلیدی در شکلدهی مجدد به نظم جهانی و تسریع روندی داشت که ممکن است به عصر جدید غیرجهانگرایی منجر شود که در آن کشورها بیش از پیش بهدنبال امنیت اقتصادی و استقلال در تولید و تامین منابع درون مرزی خود باشند.
گلوبالیسم با طعم ناسیونالیسم چینی
بیشک چین را میتوان برنده مسابقه گلوبالیسم غربیها دانست؛ بهشکلی که نمیتوان از نقش این کشور شرقی در اقتصاد جهانی چشمپوشی کرد. این کشور با معکوس کردن تعاریف غربی گلوبالیسم و استفاده از سیاستهای اقتصادی متمرکز و حمایتهای دولت، توانسته است خود را بهعنوان یک قدرت تولیدی و فناوری سطح جهان معرفی کند. برنامههایی مانند «ساخت چین ۲۰۲۵» (Made in China ۲۰۲۵) و ارایه یارانههای کلان به شرکتهای داخلی، این کشور را بهحدی در پیشرفت فناوریهای نوین و نوظهور به پیش برده است که بهواسطه اتکا به آن میتوان بنیان و چرایی گلوبالیسم را زیر سوال برد.
یکی از عوامل کلیدی موفقیت جمهوری خلق چین در گلوبالیسم جدید، سیاستهای اقتصادی متمرکز درون مرزی و نقش پررنگ دولت در اقتصاد است بهطوری که حزب کمونیست چین (CCP) بر نقش دولت و خودکفایی اقتصادی تاکید ویژهای دارد. این تاکید باعث شده است که چین بهطور مداوم در حال بهبود و تقویت زیرساختهای تولیدی خود باشد.
برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» یکی از مهمترین ابتکارات چین برای پیشبرد فناوری و کاهش وابستگی به شرکتهای خارجی است. این برنامه با هدف پیشرفت در ۱۰ بخش اصلی فناوری از جمله رباتیک، هوافضا و فناوریهای اطلاعاتی به اجرا درآمده است.
چین با تبدیل شدن به یک قدرت تولیدی جهانی، نقش حیاتی در زنجیرههای تامین جهانی ایفا میکند. این کشور بهعنوان تولیدکننده اصلی بسیاری از محصولات مصرفی و صنعتی، وابستگی زیادی در اقتصاد جهانی ایجاد کرده است. سیاستهای تجاری چین، از جمله تمرکز بر تولید محصولات با ارزش افزوده بالا و توسعه تکنولوژیهای پیشرفته، باعث شده بسیاری از کشورها به واردات محصولات چینی وابسته باشند؛ اما با وجود موفقیتهای چشمگیر، این کشور همچنان با چالشهای متعددی مواجه است.
یکی از بزرگترین چالشها، تنشهای امنیتی و سیاسی با کشورهای دیگر، بهویژه ایالات متحده، است. سیاستهای سختگیرانه تجاری و سرمایهگذاری ایالات متحده علیه چین، باعث شده است که این کشور بهدنبال راهکارهای جدیدی برای حفظ و تقویت موقعیت خود در اقتصاد جهانی باشد.
کشورهای دموکراتیک پیشرفته، بهویژه ایالات متحده و اعضای گروه هفت (G۷) نیز در تلاش هستند تا با اتخاذ سیاستهایی مانند کاهش وابستگی به چین و ایجاد زنجیرههای تامین مقاوم، به چالشهای اقتصادی و امنیتی چین پاسخ دهند. این کشورها با تمرکز بر توسعه تکنولوژیهای داخلی و تقویت همکاریهای بینالمللی، سعی دارند تا جایگاه خود را در برابر نفوذ اقتصادی چین در شریانهای جهان حفظ کنند.
چین با تمرکز بر ناسیونالیسم اقتصادی جایگاه خود را در نظم جهانی جدید تثبیت کرده است. با وجود چالشهای متعدد، این کشور توانسته است با استفاده از سیاستهای اقتصادی هوشمندانه و حمایتهای دولتی، به یکی از برندگان اصلی گلوبالیسم جدید تبدیل شود.
روسیه و جهانیسازی حاکمیتی: ظهور، سقوط و آینده
«ولادیمیر پوتین» (Vladimir Putin) در دوران ریاستجمهوری خود همیشه بهدنبال دو هدف بوده است: ایجاد دولتی کنترلگر و بنای یک اقتصاد شکوفا. او همیشه با چالش مدیریت تنش بین این دو هدف مواجه بوده است. چالشی برای بهرهمند شدن از گلوبالیسم در حالیکه کنترل داخلی و استقلال ملی روسیه زیر سوال نرود.
برای رسیدن به این هدف، روسیه در دهه ۲۰۰۰ میلادی بهسمت یک مدل جدید از جهانیسازی حرکت کرد و در نهایت استراتژی «گلوبالیسم حاکمیتی» (Sovereign Globalization) را توسعه داد. این استراتژی در ابتدا شامل مدیریت شرایط تعامل اقتصادی بهمنظور محدود کردن تاثیرات خارجی از طریق کاهش بدهی حاکمیتی، محدود کردن حقوق مالکیت خارجی و حداکثر کردن توازن مزایا بر تعهدات در حاکمیت اقتصادی جهانی بود.
این مدل ترکیبی از سیاستهای اقتصادی ملیگرایانه با حفظ تعاملات بینالمللی است. پوتین با هدف تقویت استقلال اقتصادی روسیه و کاهش وابستگی به غرب، سیاستهای اقتصادی جدیدی را اجرا کرد که شامل ملیکردن صنایع کلیدی و تقویت تولید داخلی بود.
با رشد اعتماد به نفس روسیه، این کشور بهدنبال تاثیرگذاری سیاسی گستردهتر از طریق ابزارهای اقتصادی بود؛ استفاده از بازار اتحاد جماهیر شوروی سابق و تبدیل شدن به تامینکننده اصلی انرژی در اروپا.
اما یک سری از تحولات نامطلوب این استراتژی را تضعیف کرد: کاهش رشد مبتنیبر صادرات انرژی، تحولات بازار انرژی جهانی، واکنشهای اتحادیه اروپا به سیاستهای روسیه و صد البته حمله به خاک اوکراین. این اتفاقات به تغییر ناگهانی و نامطلوب در توازن بین فرصتها و ریسکها در تعامل روسیه با اقتصاد جهانی منجر شد.
در دهههای گذشته، جهانیسازی یکی از نیروهای محرکه اصلی اقتصاد جهانی بوده است. با این حال، با ظهور ملیگرایی اقتصادی، کشورهای مختلفی از جمله روسیه، بهسمت سیاستهای اقتصادی جدیدی حرکت کردهاند که ترکیبی از جهانیسازی و استقلال اقتصادی را به نمایش میگذارد.
در دوران پس از شوروی، روسیه با چالشهای بزرگی در مسیر توسعه اقتصادی مواجه شد چرا که تغییرات عمدهای در سیاستها و ساختارهای اقتصادی این کشور شکل گرفت. در دهه ۹۰ میلادی، روسیه تلاش کرد تا با پذیرش اقتصاد بازار آزاد و ادغام در اقتصاد جهانی، مسیر رشد اقتصادی را هموار کند. اما این تغییرات با مشکلاتی نظیر فساد، نابرابریهای اجتماعی و بحرانهای اقتصادی همراه بود.
ولادیمیر پوتین در دوران ریاستجمهوری خود همیشه بهدنبال دو هدف بوده است: ایجاد دولتی کنترلگر و بنای یک اقتصاد شکوفا. او همیشه با چالش مدیریت تنش بین این دو هدف مواجه بوده است. چالشی برای بهرهمند شدن از گلوبالیسم درحالی که کنترل داخلی و استقلال ملی روسیه زیر سوال نرود
یکی از اصلیترین عوامل موفقیت روسیه در این مسیر، منابع غنی انرژی این کشور است. روسیه با داشتن ذخایر بزرگ نفت و گاز، توانست نقش مهمی در بازار انرژی جهانی ایفا کند و از این طریق به تحکیم جایگاه خود در اقتصاد جهانی بپردازد. صادرات انرژی به اروپا و آسیا، به روسیه کمک کرد تا منابع مالی لازم برای اجرای سیاستهای ملیگرایانه خود را فراهم کند.
در عین حال، روابط روسیه با غرب و بهویژه آمریکا، با تنشهای متعددی همراه بوده است. از تحریمهای اقتصادی تا اختلافات ژئوپلیتیکی، این روابط بر سیاستهای اقتصادی روسیه تاثیرگذار بودهاند. اما روسیه با استفاده از استراتژیهای دیپلماتیک و ایجاد روابط جدید با کشورهای آسیایی و آفریقایی، تلاش کرده تا این تنشها را مدیریت کند و وابستگی خود به غرب را کاهش دهد.
با وجود چالشهای موجود، روسیه همچنان بهدنبال تقویت موقعیت خود در اقتصاد جهانی است. توسعه زیرساختها، سرمایهگذاری در فناوریهای نوین و گسترش بازارهای صادراتی، از جمله برنامههایی است که دولت روسیه برای آینده اقتصادی خود در نظر دارد. با این حال، ادامه تنشها با غرب و نیاز به تطبیق با تغییرات سریع در اقتصاد جهانی، چالشهایی است که روسیه در مسیر خود با آنها مواجه خواهد بود.
در نهایت، مدل گلوبالیسم حاکمیتی روسیه نشاندهنده تلاش این کشور برای ایجاد تعادلی بین استقلال اقتصادی و تعامل با اقتصاد جهانی است. موفقیت یا ناکامی این مدل در سالهای آینده، تاثیرات عمیقی بر سیاستهای اقتصادی و روابط بینالمللی روسیه خواهد داشت.
ملیگرایی اقتصادی ایران در دوران جهانی شدن
حمایت از تولید و اقتصاد ملی در تاریخ ایران ریشههایی عمیق دارد. اگر نگاهی به گذشته بیندازیم، میبینیم که اولین نمایشگاه تولیدات ایرانی با عنوان «نمایش امتعه (کالا) وطنی» در سال ۱۳۰۲ برگزار شد که نقطه شروعی برای توسعه اقتصاد ملی ایران بهشمار میآید.
در دوره پهلوی اول، توجه به نمایشگاههای اقتصادی و سیاستهای حمایتی از تولید داخلی مورد توجه قرار گرفت. در دهه ۴۰ نیز، سیاستهای ملیگرایی اقتصادی با اعمال حمایت تعرفهای، تدوین راهنمای سرمایهگذاری صنعتی و حمایت از صادرات به توسعه صنعتی و اقتصادی کشور کمک کردند.
بعد از انقلاب اسلامی نیز ایران از این قاعده مستثنی نبوده و با توجهبه شرایط اقتصادی و سیاسی خاص خود، رویکردهای ویژهای را در پیش گرفته است. کشور عزیزمان بهعنوان یکی از کشورهای غنی از منابع طبیعی، بهویژه نفت و گاز، در طول تاریخ خود با چالشهای مختلفی روبهرو بوده است.
روبهرو شدن با تحریمهای بینالمللی و نوسانات قیمت نفت در دهههای گذشته تاثیرات عمیقی بر اقتصاد ملی ایران داشته است. در این میان، دولتهای حاکم بر ایران با اتخاذ استراتژیهای ملیگرایی اقتصادی سعی کردهاند تا ضمن کاهش وابستگی به منابع خارجی، اقتصاد کشور را به سمت خودکفایی و پایداری سوق دهند.
برنامههای توسعه اقتصادی ایران در چهارچوب ملیگرایی اقتصادی شامل اصلاحات ساختاری در بخشهای مختلف اقتصادی، بهویژه در بخشهای بانکی و مالی و همچنین تلاش برای تقویت بخشهای غیرنفتی بوده است. هدف اصلی این برنامهها کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و ایجاد یک اقتصاد مقاوم و پایدار در برابر شوکهای خارجی است.
بهعنوان مثال، برنامه ششم توسعه اقتصادی ایران که از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰ (تمدید تا پایان سال ۱۴۰۲) اجرایی شد، بر توسعه اقتصاد مقاومتی، پیشرفت در علم و فناوری و ترویج فرهنگ برتری تاکید دارد.
با توجهبه تحریمهای بینالمللی، ایران سعی کرده تا تعاملات اقتصادی خود را با همسایگان و کشورهای دوست مانند چین افزایش دهد. این تعاملات شامل افزایش صادرات محصولات پتروشیمی و دیگر کالاهای تولید داخل بوده که به تقویت جایگاه ایران در بازارهای منطقهای کمک کرده است. همچنین، کاهش ارزش ریال باعث شده تا کالاهای تولید داخل ایران در بازارهای بینالمللی رقابتپذیرتر شوند.
در حالی که ملیگرایی اقتصادی به ایران کمک کرده تا در برابر تحریمها مقاومت کند اما چالشهای زیادی نیز به همراه داشته است. نرخ تورم بالا و کاهش قدرت خرید مردم از جمله مشکلات اساسی است که مردم ایران با آنها روبهرو هستند.
با این حال، سیاستهای ملیگرایی اقتصادی به ایران فرصت داده تا بهطور مستقلتر و با اتکا به ظرفیتهای داخلی خود، به توسعه اقتصادی بپردازد. با نگاه به آینده، سیاستهای اقتصادی ایران بهاحتمال بهدنبال یافتن تعادلی حساس بین ملیگرایی اقتصادی و ادغام با جهان بیرون خواهند بود که البته این تعادل بستگی زیادی به احزاب سیاسی دولتهای آتی ایران خواهد داشت.
بهطور خلاصه، در حالیکه ملیگرایی اقتصادی به ایران توانایی مقابله با فشارهای خارجی را ارایه داده است، توسعه اقتصادی پایدار نیازمند مقابله با چالشهای ساختاری و ایجاد محیطی مناسب برای نوآوری، سرمایهگذاری و رشد پایدار نیز هست.
این موضوع نهتنها به سیاستهای اقتصادی ارزشمند بلکه به اصلاحات گستردهتری برای بهبود حکمرانی، شفافیت و همبستگی اجتماعی نیاز دارد. با بهرهگیری بهینه از سرمایههای انسانی و منابع طبیعی خود، ایران این پتانسیل را دارد تا در برابر نااطمینانیهای اقتصادی جهانی بهتر و قویتر ظاهر شود.
هیچانگاری از کلمه تا اقتصاد
نیهیلیسم، پوچگرایی یا هیچانگاری زادهشده فلسفهای است که در آن جنبههای پذیرفتهشده یا اساسی وجود انسان را رد میکند؛ دانش، اخلاق، یا حتی معنای زندگی. هیچانگاری در میانههای قرن نوزدهم در روسیه، بهعنوان مکتبی مطرح شد که با تمام اشکال زیباییشناسی مخالف بود و فقط از کاربردگرایی و خردگرایی علمی دفاع میکرد.
مواضع نیهیلیستی مختلفی تا به امروز وجود داشته است. از هیچانگاری ارزشهای انسانی گرفته تا بنیانهای اقتصادی که هزاران سال عمر دارد. این اصطلاح گاهی همراه با آنومی (Anomie) برای توضیح حال عمومی ناامیدی در بیمعنای وجود یا خودسری اصول انسانی و نهادهای اجتماعی استفاده میشود. در استفاده عامیانه، این اصطلاح بهطور معمول به اشکال نیهیلیسم وجودی اطلاق میشود که بر اساس آن زندگی بدون ارزش، معنا یا هدف ذاتی است.
نیهیلیسم مالی به رد ارزشها و اهداف مرسوم مرتبط با فعالیتهای مالی میپردازد و سیستمهای مالی موجود را بیمعنی میداند. این دیدگاه میتواند به شیوههای زندگی جایگزین مانند مینیمالیسم و خودکفایی منجر شود.
نیهیلیستهای مالی اغلب نسبتبه انباشت ثروت و مصرفگرایی بیتفاوت هستند و به نهادهای مالی اعتمادی ندارند. نیهیلیسم مالی ضمن ترویج تفکر انتقادی و کاهش مصرف، میتواند چالشهای اقتصادی و تحولات اجتماعی جدیدی ایجاد کند. این فلسفه ما را به بازنگری در ارزشها و اهداف مالی وادار میکند.
نیهیلیسم مالی، یک یاس بزرگ
نیهیلیسم مالی، یک پدیده نوظهور در میان نسلهای جوان، به تصویر کشیدن ناامیدی و بیاعتقادی آنها به سیستمهای مالی و اقتصادی سنتی است. این نگرش که بهویژه پس از بحرانهای اقتصادی متعدد و بهتازگی تحت تاثیر جهانگیری کووید-۱۹ شکل گرفته، بیانگر بدبینی عمیق نسل جوان نسبتبه امکان دستیابی به ثبات مالی از طریق روشهای سنتی مانند پسانداز، سرمایهگذاری در بازارهای سهام یا حتی خرید ملک است.
این نگرش به جستوجوی راههای جایگزین برای کسب ثروت منجر شده که اغلب شامل ریسکهای بالا مانند سرمایهگذاری در رمزارزها و سایر داراییهای نوظهور مانند توکنهای غیرمثلی (NFT) میشود. جوانان بهجای آنکه به سیستمهای مالی بزرگ اعتماد کنند، ترجیح میدهند با موجهای کوتاهمدت و نوین سرمایهگذاری کنند تا سودهای سریعتر و بیشتری را بدست آورند.
نیهیلیسم مالی همچنین بر دیدگاههای نسل جوان نسبت به کار و پول تاثیر گذاشته است. بسیاری احساس میکنند بازی اقتصاد جهانی به نفع آنها تنظیم نشده و به همین دلیل، کمتر مایل به پذیرش مسیرهای شغلی سنتی و بلندمدت هستند و بیشتر به دنبال فرصتهایی برای کسب درآمد سریع و خلاقانه از طریق فناوری و اینترنت میگردند.
این تحولات نشاندهنده تغییرات عمدهای در نگرش نسلهای جدید نسبتبه پول و سرمایهگذاری است که میتواند تاثیرات بلندمدتی بر ساختارهای اقتصادی و سیستمهای مالی جهانی داشته باشد.
تاثیر بر بازارهای مالی
تغییرات گسترده در نگرش، رفتار و الگوی مصرف نسلهای جدید، بهویژه در پرتو پدیده نیهیلیسم مالی، تاثیر قابلتوجهی بر بازارهای جهانی داشته است. این تحولات نهتنها بازارهای سنتی مانند سهام و اوراق قرضه را تحت تاثیر قرار داده، بلکه موجب رونق و رشد چشمگیر بازارهای نوظهور و پرریسک مانند بازار رمزارزها و داراییهای توکنیزه شده است.
جوانانی که بهدنبال راههای سریعتر و کمریسکتر برای کسب درآمد هستند، اغلب به سرمایهگذاری در بازارهای نوظهور روی میآورند. این میل به سرمایهگذاریهای مبتنیبر فناوری، بهویژه در بسترهای دیجیتال، بهنوعی تضعیفکننده بنیان بازارهای سنتی است. بهعنوان مثال، روند افزایشی قیمت بیتکوین (Bitcoin) و سایر رمزارزها که در پی جذب سرمایههای خرد از سراسر دنیا به دست آمده، نشاندهنده قدرت نوآوری و تاثیرگذاری این نسل در بازارهای مالی است.
همچنین، این نوع سرمایهگذاریها موجب تغییرات در نظامهای نظارتی و قانونگذاری شده است. دولتها و نهادهای نظارتی بهدنبال راههایی برای مدیریت ریسکهای مرتبطبا این بازارهای نوظهور هستند، در حالیکه باید مراقب باشند محدودیتهای بیش از حد، مانع خلاقیت و نوآوری در این صنعت قدیمی با ساختارهای نوین نشود.
در نتیجه، میتوان گفت که نیهیلیسم مالی و نگرشهای نوظهور نسل جوان تنها بر نحوه سرمایهگذاری آنها تاثیر نمیگذارد، بلکه ساختار کلی بازارهای مالی جهانی و استراتژیهای سرمایهگذاری در آینده را نیز شکل میدهد. این پویاییها امکان دارد راه را برای دورهای جدید از نوآوریهای مالی و فناوریهای مختلف هموار کند.
پوچگرایی اقتصادی در برابر جهانگرایی اقتصادی
همانطور که تا کنون متوجه شدید، گلوبالیسم و نیهیلیسم دو رویکرد کاملن متفاوت برای درک و تعامل با جهان، بهویژه در زمینه اقتصاد، ارایه میدهند.
جهانیگرایی در اقتصاد از پنج اصل مهم دفاع میکند:
۱.تجارت آزاد:
گلوبالیسم از برداشتن موانع تجاری مانند تعرفهها، سهمیهها و یارانهها حمایت میکند و تبادل آزاد کالاها و خدمات بین کشورها را ترویج میدهد.
۲.شرکتهای چندملیتی:
این شرکتها نقش مهمی در اشاعه مفهوم گلوبالیسم دارند که عملیات در چندین کشور، سرمایهگذاریها و اشتغالزایی فرامرزی را تسهیل میکنند.
۳.نهادهای جهانی:
سازمانهایی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO)، صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی نقش حیاتی در گلوبالیسم دارند؛ زیرا چهارچوبها و حمایتهای لازم برای تجارت بینالمللی و سیاستهای اقتصادی را فراهم میکنند.
۴.یکپارچگی اقتصادی:
مناطق و کشورهای حامی این مکتب همیشه در تلاش هستند تا اتحادیههای اقتصادی ایجاد کنند و به ارزها و مقررات همگرا برسند.
۵.تبادل فرهنگی:
در کنار عوامل اقتصادی، گلوبالیسم به تبادل فرهنگی و درک متقابل مردم نیاز دارد تا بتواند یک دیدگاه جهانتر را ترویج دهد که خود به ایجاد الگوهای جدید مصرف منجر شود.
در مقابل، نیهیلیسم اصول دیگری را در پی دارد؛ درست است که نیهیلیسم با اصول مشکل دارد اما بنیانهای فکری این مکتب را چیزی جز اصول نمیتوان خواند.
۱.رد اهداف اقتصادی:
نیهیلیسم در اقتصاد ممکن است به ناباوری به ارزش ذاتی رشد اقتصادی، انباشت ثروت یا رفاه مادی منجر شود.
۲.نقد سرمایهداری:
نیهیلیستها سیستم سرمایهداری را عنوانی بیمعنی یا فاسد میبینند و سود سنتی را هدفی بیارزش تلقی میکنند.
۳.ضد مصرفگرایی:
برعکس گلوبالیسم که بهدنبال ایجاد الگوهای مصرف نوین و گسترش اقتصاد خود است، نیهیلیسم فرهنگ مصرفگرایی و تلاش مستمر برای مصرف را رد میکند و آن را سطحی میداند.
۴.شک به نهادها:
نهیلیستها و آنارشیستها به نهادها و چهارچوبهای اقتصادی متمرکز جهانی اعتماد ندارند و آنها را ساختارهای بیمعنی یا زیانآور میبینند.
۵.شیوههای زندگی جایگزین:
در این دیدگاه شیوههای زندگی جایگزین به مراتب ارجحیت دارند تا باعث رد و منسوخ شدن فعالیتهای اقتصادی سنتی شوند.
در مجموع، گلوبالیسم و نیهیلیسم دیدگاههای متفاوتی درباره اقتصاد ارایه میدهند. جهانیگرایی، همبستگی و رشد اقتصادی را در آغوش میگیرد؛ درحالیکه پوچگرایی ارزش ذاتی این اهداف را زیر سوال میبرد و اغلب برای بازنگری عمیقتر اولویتهای اجتماعی و اقتصادی تلاش میکند.
نیهیلیسم مالی و رمزارزها
همانطور که تا اینجا متوجه شدهاید، نیهیلیسم اقتصادی بهدنبال رد ارزشهایی است که سالها توسط نهادهای متمرکز به عموم مردم تحمیل شده است. اما یک نکته جالب، به نظرتان بیاعتمادی به نهادهای مالی متمرکز سنتی، نبود آزادی مالی فردی و حاکمیت شخصی، رد ارزشهای مرسوم مالی، نوآوری و جایگزینهای جدید در کنار برخورد با چالشها و فرصتهای جدید، مشکلات حلشده توسط چه چیزی هستند؟ بله، بلاکچین (BlockChain) و رمزارزها.
نیهیلیستهای اقتصادی بهطور معمول به بانکها و نهادهای مالی سنتی اعتماد ندارند و در کنار این اعتقاد، رمزارزها بهدلیل طبیعت غیرمتمرکز خود، این بیاعتمادی را تقویت میکنند و بهعنوان جایگزینی برای سیستمهای مالی سنتی تلقی میشوند. همچنین رمزارزها به افراد اجازه میدهند تا بدون وابستگی به نهادهای مرکزی و دولتی، داراییهای خود را مدیریت کنند. این خودمختاری مالی با دیدگاه نیهیلیسم اقتصادی که به ارزشهای مرسوم اقتصادی بیاعتقاد است، همخوانی دارد.
نیهیلیسم اقتصادی ارزشهای مرسوم مرتبطبا پول و ثروت را زیر سوال میبرد. رمزارزهایی چون بیتکوین نیز به مردم اجازه میدهد تا سیستمهای مالی سنتی را دور بزنند و ارزشهای جدیدی برای معاملات و سرمایهگذاری ایجاد کنند.
همه این ارزشها در کنار اعتقادات نیهیلیسم همخوانی دارد و حتی میتوان گفت این رمزارزها ابزار مناسبی برای این مکتب هستند.
اگر بهدنبال مثالی سادهتر در دنیای واقعی باشیم نباید از رشد شگفتانگیز میمکوینها (Memcoin) بهسادگی بگذریم. میمکوینها نمادی از یک جنبش عمیقتر در دنیای سرمایهگذاری هستند که ریشه در نیهیلیسم مالی دارد. این پدیده، که اغلب بهعنوان نشانهای از ناامیدی نسبتبه سیستمهای مالی سنتی تلقی میشود، جوانان و سرمایهگذاران نسل جدید را بهسوی گزینههای سرمایهگذاری غیرمتعارف و جسورانه سوق داده است.
این دسته از رمزارزها بدون هیچ پشتوانه، با طراحیها و مفاهیمی که گاهی اوقات بیشتر شوخی به نظر میرسند، درواقع نمادی از اعتراض به سیستمهای مالی سنتی هستند که به نظر میرسد دیگر نمیتوانند نیازهای اقتصادی نسلهای جدید را برآورده سازند.
این داراییها، که با هشتگها و کمپینهای ویروسی در شبکههای اجتماعی بهسرعت محبوبیت پیدا میکنند، نهتنها بیانگر نارضایتی از اقتصادهای سنتی، بلکه بیانگر یک حرکت گستردهتر نسبتبه دموکراتیزه کردن فرصتهای سرمایهگذاری و دسترسی به بازارهای مالی برای همه است. این پدیده نشاندهنده تغییری در قواعد بازی است و بیانگر این واقعیت است که نسلهای جدید خواهان شفافیت، فرصتهای برابر و رویکردهای نوآورانهتر در مدیریت داراییهای خود هستند.
بازارهای سرمایهگذاری جهانی شاهد هستند که چگونه میمکوینهای سربرآورده از یک شوخی، میتوانند برای مدتی نهتنها سرمایهگذاران را به خود جلب کنند، بلکه میتوانند تاثیرات قابل توجهی بر بازارهای سنتی داشته باشند. این روند میتواند بهعنوان یک زنگ هشدار جدی برای سرمایهگذاران و تحلیلگران بازار عمل کند و به آنها بفهماند باید نوآوریهای جدید و تمایلات نسل جوان را در استراتژیهای سرمایهگذاری خود لحاظ کنند.
گلوبالیسم در آینده دنیا چه نقشی خواهد داشت؟
در دهههای اخیر، گلوبالیسم بهعنوان نیروی محرکهای برای ادغام فرهنگی، سیاسی و بیش از همه اقتصادی ملل مختلف عمل کرده است. این پدیده به کشورهای این سیاره آبیرنگ اجازه داده است تا از مزایای تجارت آزاد بهرهمند شوند و سطح رفاه را به شکل قابل توجهی افزایش دهند.
با این حال، رویدادهای اخیر نظیر بحرانهای اقتصادی جهانی و همهگیریهای بیماری، سوالاتی جدی در مورد پایداری و مزایای گلوبالیسم مطرح کرده است. در پاسخ به این چالشها، فناوریهای نوظهور مانند بلاکچین نقشی کلیدی در بازتعریف چشماندازهای آینده ایفا میکنند.
بلاکچین، که اغلب با رمزارزها در میان عموم مردم شناخته میشود، فرصتهای متنوع و جدیدی را برای ایجاد شفافیت، افزایش کارایی و کاهش هزینههای مرتبطبا تجارت و مبادلات مالی فراهم میکند. بلاکچینی که میتواند با کاهش نیاز به واسطههای مالی بهطور موثر هزینههای مرتبطبا تجارت جهانی را کاهش دهد.
بهعنوان مثال، استفاده از قراردادهای هوشمند در بلاکچین میتواند تضمین کند که تراکنشها تنها زمانی انجام شوند که شرایط مشخصی برآورده شده باشد؛ بدون نیاز به بررسیهای مکرر و پرهزینه دو طرف تجارت.
از نظر اقتصادی، بلاکچین میتواند به کاهش فساد و افزایش شفافیت در دولتها و شرکتها کمک کند. دادههای غیرقابل تغییر و شفافیت مثالزدنی دادهها در بلاکچین این امکان را فراهم میآورد که تمام طرفهای ذینفع در جریان دقیق و کامل تراکنشها قرار گیرند.
از نظر اجتماعی، بلاکچین میتواند در کاهش شکاف دیجیتالی و فراهم کردن دسترسی بیشتر به خدمات مالی برای افراد کمدرآمد نقش داشته باشد؛ که باید دید آیا این موضوع دغدغه دولتمردان امروزی در سراسر جهان است یا همچنان میلیاردها نفر باید از خدمات بانکی جهانشمول باز بمانند! این فناوری همچنین میتواند در مبارزه با تغییرات اقلیمی موثر باشد، زیرا تسهیل در شناسایی و ردیابی منابع طبیعی و تاثیرات زیستمحیطی بهطور بالقوه ممکن است.
با توجه به چالشهای جهانی که پیش روی گلوبالیسم قرار دارد، فناوریهای نوظهور مانند بلاکچین نقش حیاتی در شکلدهی آینده اقتصاد جهانی ایفا خواهند کرد. در حالیکه گلوبالیسم بهدنبال حل مشکلات از طریق ادغام بیشتر است، بلاکچین و دیگر فناوریهای دیجیتالی بر بستر نسل سوم اینترنت میتوانند به ارایه راهحلهایی برای بقا و رشد در یک دنیای بهشدت غیرمتمرکز کمک کنند. بنابراین، آینده اقتصاد جهانی بهشدت تحت تاثیر چگونگی ادغام و استفاده از این فناوریها در سیستمهای مالی و اداری جهان خواهد بود.
به این ترتیب، در حالی که چالشها و موانع زیادی بر سر راه وجود دارد، فرصتهای بیشماری نیز برای کسانی که قادر به انطباق و استفاده موثر از فناوریهای جدید هستند، فراهم است.
جمع بندی
در طول سه دهه پس از سقوط پرده آهنین تا آغاز پاندمی کووید-۱۹، جهان شاهد رشد بیسابقهای در گلوبالیسم توسط بلوک غرب بوده است. در این دوره، گسترش تجارت بینالمللی، بازتر شدن مرزهای سیاسی و حرکت آزاد مردم و سرمایه، گلوبالیسم را به پرده واقعیت کشانده است.
توسعه بازارهای بزرگ در چین و سایر مناطق، انرژی ارزان از روسیه و حمایت امنیتی آمریکا، شرایطی ایدهآل برای ثروتآفرینی در اروپا ایجاد کرد و باعث کاهش فقر در مقیاس بزرگ شد.
این دوره طلایی، ثمرات بسیاری به همراه داشت. توسعه اقتصادی سریع در چین و سایر نقاط، رشد صادرات و واردات و افزایش سرمایهگذاریهای خارجی، همگی از نتایج این روند بودند. این عوامل نهتنها باعث ایجاد فرصتهای شغلی و بهبود سطح زندگی مردم در کشورهای در حال توسعه شدند، بلکه اقتصادهای پیشرفته نیز از این وضعیت بهرهمند شدند. در این دوران، بسیاری از کشورها توانستند با بهرهگیری از مزایای جهانیسازی، جایگاه خود را در اقتصاد جهانی بهبود بخشند و به توسعه و رفاه بیشتری دست یابند.
اما تلاشهای غرب برای غربیسازی چین و روسیه، موفق نبود. هر دو کشور به سمت حکومتهای خودکامه و خطرناک حرکت کردند و به چالشهای استراتژیک برای غرب تبدیل شدند. چین، با اقتصاد پویا و جاهطلبیهای جهانی، به رقیبی جدی برای نفوذ اقتصادی و سیاسی غرب تبدیل شد. روسیه نیز با استفاده از منابع انرژی و قدرت نظامی خود، به تهدیدی برای امنیت و ثبات بینالمللی تبدیل شد. این تحولات نشان داد که گلوبالیسم نمیتواند بهتنهایی مشکلات ژئوپلیتیک دنیا را حل کند و به استراتژیهای جدید و هماهنگتر نیاز دارد.
شروع پاندمی کووید-۱۹ و تهاجم روسیه به اوکراین، نشان داد که کشورهای غربی آسیبپذیریهای زیادی دارند. این تحولات باعث شوک شدیدی به اقتصاد جهانی شد و وابستگیهای متقابل کشورها را به چالش کشید. بحرانهای اخیر نشان دادند که تکیه بر زنجیرههای تامین جهانی، میتواند خطرات بزرگی به همراه داشته باشد. کشورهای غربی متوجه شدند که باید بهدنبال استراتژیهای جدیدی برای کاهش وابستگی به منابع و بازارهای خاص باشند. این تغییرات نیازمند بازنگری در سیاستهای اقتصادی و تجاری و تقویت همکاریهای بینالمللی است.
در این میان کارشناسان، سه سناریوی محتمل برای آینده متصور هستند. اولین سناریو، استقلال از خودکامگان است که به همکاری نزدیکتر بین اقتصادهای دموکراتیک و بازار آزاد و ایجاد اقتصادهای خودکفای ملی منجر میشود. این راهبرد میتواند به کشورهای دموکراتیک کمک کند تا از تهدیدات خارجی جلوگیری کنند و امنیت و ثبات بیشتری را برای خود ایجاد کنند.
دومین سناریو، افزایش حمایتگرایی و ضعف اقتصادی است. این رویکرد میتواند به کاهش تجارت بینالمللی و افزایش تنشهای اقتصادی منجر شود. سومین سناریو، غروب دموکراسی است که در آن برخی کشورهای غربی به نظامهای نیمهدموکراتیک یا خودکامه تبدیل میشوند.
جهان غرب با پیشبرد گلوبالیسم در طی سالها در یک دوراهی قرار گرفته است: یا باید مرزها و موانع جدیدی ایجاد کند و به سیاستهای حمایتگرایانه روی بیاورد که دههها پایهگذاری دهکده جهانی را زیر سوال میبرد، یا به همکاریهای گستردهتر با کشورهایی با فرهنگ و سیاست مشابه ادامه دهد. انتخاب بین این دو راه، تاثیر عمیقی بر آینده اقتصادی و سیاسی جهان خواهد داشت.